عرب عاربه

معنی کلمه عرب عاربه در لغت نامه دهخدا

عرب عاربه. [ ع َ رَ ب ِ رِ ب َ ] ( اِخ ) نست شناسان همه اقوام عرب را بدو شجره بزرگ تقسیم کرده اند: عربهای جنوبی ( از یمن ) و عربهای شمالی. عربهای یمن یا قحطانی که از یک شاخه اصلی یا یک شجره انداعم از حمیریها و سبائیها و معینی ها و قتبانیها و حضرموتیها باضافه بنوکهلان که عرب بائده نامیده شده اند و اکنون تنها نامی از آنها در زبانها هست عرب عاربه و همچنین طوائف و اقوام عاد ثمود، طسم ، جدیس و عملاق. و عربهای شمالی یا عدنانی عرب مستعربه اند یعنی اصلاً از نژاد عرب نبودند و در عرب مستهلک شدند. عرب شمالی را اسماعیلی ، عدنانی ، معدی نیز می نامند. ( از پرویز تا چنگیز تألیف تقی زاده صص 25 - 26 ). و نیز رجوع شود به صبح الاعشی ج 1 ص 315 و اعراب قبل الاسلام ص 51.

معنی کلمه عرب عاربه در فرهنگ فارسی

نسب شناسان همه اقوم عرب را بدو شجره بزرگ تقسیم کرده اند : عربهای جنوبی و عربهای شمالی عربهای یمن یا قحطانی که از یک شاخه اصلی یا یک شجره اند اعم از حمیریها و سبائیها و معینی ها و قتبانیها و حضرموتیها باضافه بنو کهلان که عرب بائده نامیده شده اند و اکنون تنها نامی از انها در زبانها هست عرب عاربه و همچنین طوائف و اقوام عاد ثمود طسم جدیس و عملاق

جملاتی از کاربرد کلمه عرب عاربه

و او پادشاهى از ملوك حمير است كه همه از عرب عاربه بودند و عرب عرباء هم ناميدهشده اند. و ذوالقرنين تبعى بوده صاحب تاج ، و چون به سلطنت رسيد نخست تجبر پيشهكرده و سرانجام براى خدا تواضع كرده با خضر رفيق شد. و كسى كهخيال كرده ذوالقرنين همان اسكندر پسر فيلبس ‍ است اشتباه كرده ، براى اينكه كلمه(ذو) عربى است و ذوالقرنين از لقبهاى عرب براى پادشاهان يمن است ، و اسكندرلفظى است رومى و يونانى .
و اما عرب عاربه ، اعراب بومى و خالص را گويند كهنسل ايشان هنوز ادامه دارد، مانند: قحطانيان كه شايد همان يقطان باشند كه در تورات آمدهو منسوب به يعرب بن قحطان هستند كه در يمن زندگى مى كرده اند.
و او پادشاهى از ملوك حمير است كه همه از عرب عاربه بودند و عرب عرباء هم ناميدهشده اند. و ذو القرنين تبعى بوده صاحب تاج ، و چون به سلطنت رسيد نخست تجبرپيشه كرده و سرانجام براى خدا تواضع كرده با خضر رفيق شد. و كسى كهخيال كرده ذو القرنين همان اسكندر پسر فيلبس است اشتباه كرده ، براى اينكه كلمه(ذو) عربى است و ذو القرنين از لقبهاى عرب براى پادشاهان يمن است ، و اسكندرلفظى است رومى و يونانى .