عران. [ ع ِ ] ( ع اِ ) بیماریی است که موی پائین پای ستور برافکند. || کفتگی پای ستور. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || درشتی است که در خرده گاه دست و پای اسب برآید. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || چوب بینی شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ابن السکیت گوید: و قرح یأخذه ؛ أی البعیر فی عنقه فیحتک منه و ریما برک الی اصل الشجرة و احتک بها. ( اقرب الموارد ). || عران البکرة، چوب بکرة. ( از منتهی الارب ). || القرن. ( اقرب الموارد ). شاخ حیوان. || میخ. ( منتهی الارب ). || مسمار که بین سنان و نیزه است. ( اقرب الموارد ). || دیار دور.( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || کله ٔکفتار ( منتهی الارب ). || ( مص ) دور گردیدن.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کشش کردن و کارزار نمودن. ( منتهی الارب ). || اتصال یافتن. ( اقرب الموارد ). || سخت و درشت گشتن. || پی پیچیدن بر تیر. ( منتهی الارب ). عران. [ ع َرْ را ] ( ع ص ) آنکه درخت عران فروشد. ( از اقرب الموارد ).
معنی کلمه عران در دانشنامه عمومی
عران ( به عربی: عران ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه تادف واقع شده است. عران ۴٬۱۳۵ نفر جمعیت دارد.
جملاتی از کاربرد کلمه عران
چه مى خواهى اى ابا سعد پسر فضل ، پسر ربيع ، پسر مدركة ، پسر نجيبه ، پسرصلت ، پسر حارث ، پسر و عران ، پسر اشعث ، پسر ابى السمع الروى ؟ (حضرت تانه نسل از اجداد او را نام برد) بپرس از هر چه كه مى خواهى ، منم گنجينه علم پيامبرى .آن مرد گفت : به ما خبر رسيده كه شما وصىرسول خدا صلى الله عليه و آله و جانشين او در قوم او و آسان كننده مشكلات هستيد.