عراره

معنی کلمه عراره در لغت نامه دهخدا

( عرارة ) عرارة. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) بچه که زود شیر را ترک کند. || هر چیزی که به سوی چیزی بازگردد. ( منتهی الارب ). || زنان که همواره پسر زایند. || درختی است خوشبوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
عرارة. [ ع َ رَ ] ( ع اِمص ) بسیاری. || بدخویی. || سختی. ( منتهی الارب ). || بلندی. رفعت. ( از اقرب الموارد ). || مهتری. ( منتهی الارب ). || بدبختی. ( ناظم الاطباء ). || ( ص )زن که پسر زاید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دختری که زود شیر ترک کند. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) ملخ. ( از اقرب الموارد ). و نیز رجوع به عرادة شود. || اصل. ( منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه عراره

به هر صورت ابراهيم با اموال و رمه خود به سوى شام روان شد و روى غيرتى كه بهنـامـوس خـود داشت ، صندوقى تهيه كرد و ساره را در آن نهاد تا از نظر نامحرمان محفوظبـاشـد. بدين ترتيب از آن سرزمين بيرون آمد و به قلمرو حكومت پادشاهى از قبطيان كهنامش ‍ عراره بود وارد شد.