عاصب

معنی کلمه عاصب در لغت نامه دهخدا

عاصب. [ ص ِ ] ( ع ص ) سخت گرسنه که از شدت آن سنگ بر کمر بسته باشد. || افق عاصب ؛ افق سرخ غبارناک. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه عاصب در فرهنگ فارسی

سخت گرسنه که از شدت آن سنگ بر کمر بسته باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه عاصب

روز سى ام آذر ماه 1347 ش . مصادف بود با يوم الله عيد سعيد فطر در شهر تبريزنما پرصلابت عيد فطر در جو معنوى به امامت عالم ربانى حضرت آية الله سيد محمدعلى قاضى طباطبائى برگزار شد. ايشان كه هيچ فرصى را از دست نمى داد، از ايناجتماع باشكوه نهايت استفاده را كرد و بر عليه سردمداران رژيم سخنرانى كردند و ضمنگفتار آتشين نقاب از چهره كريه رژيم پهلوى برگرفت و روابط خفت بار دولت بارژيم عاصب و نامشروع صهيونيستى را محكوم كرد، غروب همان روز براى اداء نماز مغربو عشاء به مسجد شعبان تشريف آوردند و بعد از نماز و پاسخ به ابراز احساسات مردماز مسجد خارج شد.