ظل ا

ظل ا. [ ظِل ْ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) سایه ٔ خدا.صفتی است که شاهان را دهند و صاحب آنندراج گوید: و به اصطلاح پادشاه را گویند، چه سایه ٔ هر شیئی صاحب اوست و حکایت میکند از ذات آن شخص . پادشاه نیز همین حال را دارد به ذات الهی که انتظام مملکت به ذات اوست چنانکه انتظام وجود ممکنات به وجود باری تعالی است .
انگلیسی : zel
عربی: زيل

گشت تا از ظل این قصر مرصع سرفراز می کند کار جواهر سرمه خاک اصفهان

معنی کلمه ظل ا در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُّرِیبٍ: شک کننده (کلمه مریب اسم فاعل از ارابه میباشد که به معنای القاء شبهه در قلب است ، و اگردر عبارت "إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مُرِیبٍ" شک را با این کلمه توصیف کرده به منظور تاکید همان شک است ، مانند ظلا ظلیلا و حجابا مستورا و حجرا محجورا و امثال آن )
ریشه کلمه:
ظلل (۳۵ بار)
(بکسر ظاء) سایه. گفته‏اند: آن از فی‏ء اعم است گویند: ظل اللیل. ظلّ الجنة هر موضعیکه آفتاب بدان نرسیده ظلّ گویند ولی فی‏ء فقط بمحلی گفته می‏شود که آفتاب از آن بر گشته. و بقولی در صبح ظل و در عصر فی‏ء گویند. و شاید: این از آن جهت است که فی‏ء در اصل بمعنی رجوع است و سایه در عصر برمی گردد. در مجمع ذیل آیه گ‏ویند: اصل ظل بمعنی ستر است که از آفتاب می‏پوشاند رؤبه گفته: هر موضعی که در آن آفتاب بوده و برگشته ظل و فی‏ء و غیر آن ظل است. . برای آن دو آب کشید سپس به سایه برگشت. جمع آن ظلال است (بکسر ظاء). ظل ظلیل:یعنی زندگی لذّت بخش در مجمع فرموده برای مبالغه شی‏ء را به مثل لفظش توصیف می‏کنند مثل: . به تنهایی به معنی سایه دار است. به نظرم مراد از آن در آیه عیش و رفاه است نه سایه راغب و دیگران گفته‏اند: از عزت و رفاه و اباء با ظل تعبیر می‏آورند علی هذا معنی آیه این است: آنها را به رفاه دائمی وارد می‏کنیم. به قول راغب کنایه از غضارت عیش است.

جملاتی از کاربرد کلمه ظل ا

چو نام خان، بنام دوست ضم شد فلک در ظل این هر دو علم شد