طهارت جای

معنی کلمه طهارت جای در لغت نامه دهخدا

طهارت جای.[ طَ رَ ] ( اِ مرکب ) مبرز. بربخ. مبال. کنیف. آبریز. مرحاض. آبخانه. بیت الخلاء. آبشتنگاه. متوضَّاء. کنایه از متوضی ، و پسین مستعمل ِ بعضی متأخرین است. ( آنندراج ) : بسیار نشستن بر سر چاه طهارت جای زیان دارد ( بیماری بواسیر را ). ( ذخیره خوارزمشاهی ).
عقل در دست یک رمه خودرای
چون چراغ است در طهارت جای.سنائی.نقل است که شیخ چهل سال در مسجد مجاور بود، جامه مسجد جدا داشتی و جامه خانه جدا، و جامه طهارت جای جدا. ( تذکرة الاولیاء عطار ).

معنی کلمه طهارت جای در فرهنگ فارسی

( اسم ) مستراح مبرز مبال .
بربخ کنیف آبریز مرحاض آبخانه بیت الخلائ آبشتنگاه .

جملاتی از کاربرد کلمه طهارت جای

یکی را از بزرگان در طهارت جای در دل افتاد که پیرهن به درویش دهد مریدی را آواز داد و پیراهن برکشید و به وی داد، گفت، «چرا صبر نکردی تا بیرون آمدی؟»، گفت، «ترسیدم خاطری دیگر درآید که مرا از این بازدارد.»
خانه خالی کند ز نان چون نای پر کند چون شکم طهارت جای
عقل در دست یک رمه خود رای چون چراغی است در طهارت جای
اگر مردی محاسن همچو مردان طهارت جای را جاروب گردان

این بگوید و باز گردد. این سخن بر دل حسن چنان کار کرد که دلش از کار برفت. در حال تدبیر بازگشتن کرد و سوی بصره آمد و سوگند خورد که نیز در دنیا نخندد تا عاقبت کارش معلوم نشود و چنان خویشتن را در انواع مجاهده و عبادت افگند که در عهد او کس را ممکن بالای آن ریاضت کشیدن نبود. تا ریاضت به جایی رسید که گفتند هفتاد سال طهارت او در طهارت جای باطل می‌شد و در عزلت چنان شد که امید از جمله خلق بریده کرد تا لاجرم از جمله با سرآمد چنانکه یک روز یکی در جمعی برپای خاست

احمدبن حنیل گفته است، «اگر سرمه دانی سیمین بیند نشاید که بایستد» و چون شب بخواهد بایستد، ادب میزبانی آن است که قبل طهارت جای به وی نماید.
گفت: «بسا مردا که در طهارت جای رود و پاک بیرون آید و بسا مردا که در کعبه رود و پلید بیرون آید».