طنبور زدن

معنی کلمه طنبور زدن در لغت نامه دهخدا

طنبور زدن. [ طَم ْ / طُم ْ زَ دَ ] ( مص مرکب ) زدن طنبور.نواختن طنبور : سخت خوش سخن مردی بود که امیر و همه اعیان لشکر وی را دوست داشتندی و طنبور زدی. ( تاریخ بیهقی ص 460 ). عزف. ( تاج المصادر بیهقی ).

معنی کلمه طنبور زدن در فرهنگ فارسی

طنبور نواختن .

جملاتی از کاربرد کلمه طنبور زدن

طبرى مى گويد: بابك در جوانى با شروين بن رجاوند رئيس فرقه مزدكيان طبرستانملاقات كرد. در بيان الاديان آمده است : چون زندگى كردن از نظر اقتصادى در شهراردبيل بر بابك و مادرش بسيار سخت شد، آن دو از شهراردبيل راهى منطقه ديگرى شدند و در قريه اى كه محمد بن رواد ازدى بود، سكناگزيدند. مردم آن ده از فرقه مزدكيان و خرم دينان بودند كه پيشواى آن قوم ، جاويدانبن شهرك بود. بابك در اين ده به خربزه فروشىمشغول شد و جاويدان از او خربزه مى خريد و چون دانست كه بابك در طنبور زدن زبردستو تواناست و اين فن را خوب مى داند، او را خوش آمد و بابك را پيش خود نگه داشت .