طمغا

معنی کلمه طمغا در لغت نامه دهخدا

طمغا. [ طَ ] ( مغولی ، اِ ) نقش نشان و مهر خاص شاه بر فرمانها. رجوع به آل تمغا و آل طمغی و تمغا شود : ملطفه ها را نزدیک امیر برد همه نشان طمغا داشت و به طغرل و داود و یبغو و ینالیان بود. ( تاریخ بیهقی ص 538 ).

جملاتی از کاربرد کلمه طمغا

بینوا کاری ندارد با کسی فکر اسیر مصرعی از معنی بیگانه طمغا کردن است
شاه شاهان در سال ۷۸۸ ه. ق از اردوی صاحبقران (امیر تیمور) با طبل و علم و آل طمغا که فرمان سلطنت او بود به سیستان آمد و شهر خراب را از جسد کشتگان پاک ساخت. بنای جمعیت و آبادانی نهاد و مردم متفرق را جمع کرد و بندهای بایر را به بست و سیستان مزروع شد. از اقارب و خویشان که معین و مددکار باشند جز اولاد شاهزاده کسی نبود. دختران خود به پسران او داد و دختر شاه علی بن شاهزاده را خواستگاری نمود. پس از اندک فرصتی از دختر شاه شاهان، شاه شمس الدین علی بن شاهزاده صاحب پسری شد که او را ملک قطب الدین نام گذاری کردند.