طمع خام. [ طَ م َ ع ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تمنای امری که ممکن نباشد. ( غیاث ). کنایه از توقع داشتن بچیزی است که ممکن الحصول نباشد. ( برهان ). هوس بی حاصل و تمنای امری که ممکن نباشد. ( آنندراج ) : عکس روی تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد.حافظ.طمع خام بین که قصه فاش از رقیبان نهفتنم هوس است.حافظ.خاک دارد فلک از کاسه امّید دریغ طمع خام ازو آب بقا میخواهد.طالب کلیم.من کجا آرزوی وصل دلارام کجا دل نومید کجا این طمع خام کجا.محمدقلی میلی.ما دل به چین زلف دلارام بسته ایم در باده لبش طمع خام بسته ایم.شاهی سبزواری ( از آنندراج ).
معنی کلمه طمع خام در فرهنگ فارسی
تمنای امری که ممکن نباشد کنایه از توقع داشتن بچیزی است که ممکن الحصول نباشد .
جملاتی از کاربرد کلمه طمع خام
دل از طمع خام چنان بریان شد از آتش شوقی که چنان نتوان شد
يكجوغم ايام نداريم و خورشي مگه چاشت گهى شام نداريم و خورشيم چون پخته بماميرسد از عالم غيب از كس طمع خام نداريم و خورشيم بهائى
ای دل از آن دهن طمع خام میکنی خود را برای هیچ چه بدنام میکنی
پایه پایه رفت باید سوی بام هست جبری بودن اینجا طمع خام
چون پخته به ما می رسد از عالم غیب یک جو طمع خام نداریم خوشیم
غیر از طمع خام نشد پخته در این دیگ هر چیز در او زاتش سودا بپزیدیم
رخش نقش بسته اند آنگاه از لبش طمع خام کرده اند
ز شومی طمع خام، آمدم آخر به مجلس تو، چه مجلس؟ کلیسیای فرنگ
طمع خام گفت رو لختی هیزم آخر بخواه از جایی
غافل مشو ای نخل امید از ثمرخویش حرفی است که عاشق طمع خام ندارد
«ما را همه رنج از طمع خام افتد وز فتنهٔ نفس و خارش کام افتد
در گفتار مسنى الضر كه ايوب گفته است قولهاى ديگر گفته اند. يكى آن استكه چون ايوب ايام بليتش دراز شد، شيطان كوته انديش خام طمع ، ايوب را گفت : اگرمى خواهى كه از بالا برهى فاسجد لى سجده مرا يك سجده كن . ايوببانگ بر وى زد و وى را براند. آن ملعون چون از ايوب نااميد شد زنش رحمه را وسوسه كردن گرفت . دل ايوب از غيرت بسوخت . گفت : از بلا ننالم اما از طمع خام اعدا نالم .