طع

معنی کلمه طع در لغت نامه دهخدا

طع. [ طَع ع ] ( ع مص ) لیسیدن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه طع در فرهنگ فارسی

لیسیدن .

جملاتی از کاربرد کلمه طع

طع از رسم خواجگان هرگز شاعر خام قلتبان برداشت
يكى از سپاهيان ((حر)) به نام ((على بن طعان محاربى )) مى گويد: من در اثر تشنگى وخستگى شديد پس از همه سربازان و پشت سر سپاهيان توانستم به منطقه ((شراف )) ومحل اردوى سپاه وارد گردم در آن هنگام چون همه ياران حسين سرگرم سيراب نمودنلشكريان بودند كسى به من توجه ننمود، در اين موقع مرد خوش خو و خوش قيافه اىكه از كنار خيمه ها متوجه من گرديده بود و سپس معلوم شد كه خود حسين بن على عليهماالسلام است به ياريم شتافت و در حالى كه مشك آبى با خودحمل مى كرد خود را به من رسانيد و گفت ((اَنِخِ الّراوِيَة ؛)) شترت را بخوابان )).
تا سنانت چشم پیلان از طعان بردوخته تا حسامت تاب شیران در ضراب انداخته
چو نیزه گیرد و شمشیر ازو بیاموزند یلان رزم و سران سپه طعان و ضراب