ضوی

معنی کلمه ضوی در لغت نامه دهخدا

ضوی. [ ض َ وا ] ( ع اِمص ) باریکی استخوان و خردی جسم در خلقت. لاغری. ( منتهی الارب ).
ضوی. [ ض ُ وی ی ] ( ع مص ) لاغر گردیدن. ( منتهی الارب ). نزار شدن. ( زوزنی ). || فراهم آمدن. || جای گرفتن. ( منتهی الارب ). مأوی گرفتن. ( زوزنی ). پناه بردن بکسی. || درآمدن در شب. || پرسیدن خبر چیزی را. ( منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه ضوی

من به گرد تو خود نیارم گشت زان که من چشم دردم و تو ضوی
ایا کریم زمانه! علیک عین‌الله تویی که چشمهٔ خورشید را به نور ضوی
در رزم همچو شیر همیدون همه دلی در بزم همچو شمس همیدون همه ضوی
بزن جامی به جام من چه خوش ضویی قدح دارد که بر ایران و ایرانی، مبارک عید نوروزی