ضغن

معنی کلمه ضغن در لغت نامه دهخدا

ضغن. [ ض ِ ] ( اِخ ) آبی است فزاره را میان خیبر و فید. ( معجم البلدان ).
ضغن. [ ض ِ ] ( اِخ ) یوم ضغن الحرة؛ یکی از جنگهای عرب است. ( معجم البدان ).
ضغن. [ ض ِ ] ( ع اِ ) کرانه. ( منتهی الارب ). کناره.( منتخب اللغات ). || ناحیه. ( منتهی الارب ). || بغل شتر، یعنی ابط الجمل. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . || کینه. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). کین. ضغینه. ( منتهی الارب ). حقد شدید. عدوات. بَغْضاء. ج ، اضغان. || میل. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). خواهانی. ( منتهی الارب ). شوق. ( منتخب اللغات ). گویند: ضغنی الی فلان ؛ ای میلی الیه.ناقة ذات ضغن ؛ ای مایلة الی وطنها. ( منتهی الارب ).
ضغن. [ ض َ غ َ ] ( ع مص ) کینه ورزیدن. ( منتهی الارب ). کینه ور شدن. ( زوزنی ). کینه گرفتن. ( منتخب اللغات ). || میل کردن. ( منتخب اللغات ). میل کردن بسوی دنیا. ( منتهی الارب ). || آرامیدن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ).

معنی کلمه ضغن در فرهنگ عمید

آرامیدن.

معنی کلمه ضغن در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)

جملاتی از کاربرد کلمه ضغن

افراد غيرمتعهد در هر ملتى مبتلا به نفاقند؛ هر چند نفاق برخى مرهون وَهن اراده آنها و نفاق بعضى ديگر در گرو غيض و بغض و ضغن آنان نسبت به معارف الهى است . البته اطلاق دليل لفظى در محل بحث يا موارد ديگر مى تواند شامل هر دو قسم نفاق شود؛ چنان كه اگر محذور خاصى در بين نباشد، اطلاق مزبور مى تواند شامل اظهار خالصالنه و صادقانه هم بشود؛ يعنى عنوان جامع در تعبيرِ (امنّا)، ممكن است هر سه گروه را شامل شود.
اينكه اگر ما هيچ دليلى مبنى بر وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در امر خلافتنداشته باشيم ، و روايات در اين زمينه منحصر به روايات عايشه باشد نمى توانيم آنرا بپذيريم ، به دليل بغض و كينه اى كه نسبت به على عليه السلام و فرزندانفاطمة داشته است ، چنانچه اميرالمؤ منين خود در اين رابطه گويد: ( (و ضغن غلا فىصدرها كمرجل القين )) : و حسدى كه در سينه اش همانند ديگ آهنين مى جوشد.(156) وما در فصول بعدى از اهتمام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به امر خلافت ، و نيزوصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تا دم آخر سخن خواهيم داشت . اكنون :
( و اما فلانة فادركها راءى النساء و ضغن غلا فى صدرهاكمرجل القين ، و لو دعيت لتنال من غيرى ما اتت الى ، لمتفعل ، و لها بعد حرمتها الاولى ، و الحساب على الله ) : و اما فلان زن (عايشه ) دچارراءى زنان گرديد، و حسد و كينه اى كه در سينه اش همانند ديگ آهنين مى جوشد، و اگربراى دستيابى به آنچه به من رسيده ، دعوت مى شد تا با ديگرى مبارزه كند، هرگزاين كار را انجام نمى داد، و هنوز احترام اوليه او به جاى خود باقى است ، و حساب نهايىبر عهده خداوند است .