معنی کلمه صیدان در لغت نامه دهخدا
صیدان. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره شهرستان سنندج ، واقع در 20 هزارگزی شمال خاور حسین آباد و 15 هزارگزی خاور شوسه سنندج به سقز. کوهستانی و سردسیر است. 170 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آنجا غلات ، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. تابستان از طریق امروله اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
صیدان. [ ص َ ]( اِخ ) قصبه مرکز دهستان بهمئی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان ، واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری شوسه باغ ملک. کوهستانی و هوای آن سردسیر و مالاریائی است. 30000 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه صیدان و چشمه. محصول آنجا غلات ، برنج ، حبوبات ، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع آنان قالی ، قالیچه ، جاجیم و پارچه بافی است. راه مالرو دارد. پادگان نظامی و بی سیم دارد. این قصبه را قلعه عباسقلی خان و صیدان هم می نامند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
صیدان. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 44000 گزی شمال باختری درمیان و 3000 گزی جنوب شوسه بیرجند به درمیان ،کوهستانی و معتدل است. 91 تن سکنه دارد. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).