صیحان

معنی کلمه صیحان در لغت نامه دهخدا

صیحان. [ ص َ ] ( ع اِ ) آواز بلند حسب طاقت. ( منتهی الارب ). || ( مص ) آواز کردن. ( منتهی الارب ). بانگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
صیحان. [ ص َ ی َ ] ( ع مص ) بالیدن و دراز شدن خرمابن. ( منتهی الارب ). || به انتها رسیدن بالیدگی عنقود و برآمدن از غلاف خود و دراز شدن با نازکی. || ندا دادن به کسی. || ترسیدن. بیمناک شدن. || هلاک گشتن. ( منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه صیحان

معروف‌ترین کسی که در پرشکوه زندگی می‌کرده حاج تراب صیحانی بوده او یک عالم فقیه و معلم بود وی در سال ۱۳۷۵ به دیار باقی شتافت