معنی کلمه صولی در لغت نامه دهخدا
صولی. ( اِخ ) محمدبن یحیی بن عبداﷲبن عباس بن محمدبن صول تکین کاتب ، مکنی به ابی بکر و معروف به صولی شطرنجی. از ابوداود سجستانی و ابوالعباس ثعلب ومبرد و جز آنان روایت کند و دارقطنی و مرزبانی از او روایت دارند. صولی از بزرگان ادب است. وی ندیم الراضی و المکتفی و المقتدر بود. او را تصانیفی است ، ازآن جمله : الاوراق فی اخبار آل العباس و اشعار هم. الغرر. الانواع. العبادة. ادب الکاتب. الوزراء. اخبار ابی تمام. اخبار القرامطه. اخبار ابن هرمة. اخبار سیدحمیری. اخبار ابی عَمروبن العلاء. اخبار اسحاق بن ابراهیم.وی در شطرنج یگانه روزگار بود و بسال 335 یا 336 هَ. ق. درگذشت. ( وفیات الاعیان ج 2 ص 88 ). رجوع به الموشح مرزبانی و الفهرست ابن ندیم و الاعلام زرکلی شود.
صولی. ( اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان ، واقعدر 6 هزارگزی شمال باختری لنده و 72 هزارگزی شمال اتومبیل رو بهبهان به آغاجاری واقع است. این دهکده کوهستانی ، گرمسیر و مالاریائی است. 150 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات ، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی آنان قالی ، قالیچه و گلیم بافی است. راه دهکده مالرو است و ساکنین از طایفه طیبی هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).