صولج
معنی کلمه صولج در فرهنگ عمید
۲. بی غش.
معنی کلمه صولج در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه صولج
در پای صولجان تو افتاد همچو گوی با آن که مهتریش بود درخور آفتاب
همه از یک درخت رست این چوب که گهی صولجان و گاهی گوست
از چه رو من چنین سخن گویم چون در آن صولجان یکی گویم
منم چو گوی به میدان فسحت مه و سال به صولجان قضا منقلب ز حال به حال
گرعلی صولجان به کف گیرد کره نه سپهر گوی علی است
صولجان قدرتش تا بهر خلقت شد بلند خود چو گوی اندر خم آن صولجان کرد آسمان
نی غلطم که آسمان پیش تو هست نقطهسان وز پی صولجان تو کرده چو گو مدوری
همچو ستاره هر طرف، پادشهان کشیده صف؛ آمده صولجان بکف، ماه نوت به چاکری
به قهر و ناز تو گردن نهادیم که سر از صولجان گو برنتابد
عجب نبود که از زلف صولجان کردی عجب ترست که سرگشته گرد کوی توام