صندق

معنی کلمه صندق در لغت نامه دهخدا

صندق. [ ص َ دُ ] ( ع اِ ) مخفف صَندوق که در عربی صُندوق و در فارسی بفتح اول متداول است :
دخت ظهور غیب احد احمد
ناموس حق و صندق اسرارش.ناصرخسرو.رجوع به صندوق شود.

معنی کلمه صندق در فرهنگ فارسی

مخفف صندوق

جملاتی از کاربرد کلمه صندق

معادله بالا اصل جدایی دو صندق تحلیل میانگین واریانس ثابت می‌کند. برای تحلیل هندسی می‌توان به مدل مارکویتز مراجعه کرد.
احمد با بازکردن گاو صندق حجره‌ای که در آن کار می‌کند چک‌ها و سفته‌های موجود در گاو صندوق را به صاحبانش پس می‌دهد، احمد از ترس صاحب حجره از شهر خارج می‌شود و در بیابان یک چراغ جادو می‌یابد...
گایدار برکنار شد و ویکتور چرنومیردین اصلاحات را با اعتدال بیشتری پیگیری کرد. در سال‌های ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶ رشد کمی افزایش یافت ولی تولید در حال کاهش بود. تولید نفت نصف شد و بیکاری افزایش پیدا کرد. در سال ۱۹۹۹ سهم اقتصاد در سایه در روسیه به ۴۶ درصد تولید ناخالص داخلی رسید. واردات زیاد و غیرضروری که تحت عنوان سیاست درهای باز توسط صندق بین‌المللی پول به روس‌ها تحمیل شد باعث شکنندگی اقتصاد این کشور شد.
در تئوری پرتفولیو، اصل جدایی صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک، در شرایط مطمئن اصل صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک یا اصل جدایی بیان کننده این مطلب است، هر پرتفولیو بهینه سرمایه‌گذار می‌تواند به وسیله انتخاب نسبت مناسبی از صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک ساخته شود؛ که تعداد صندق‌های سرمایه‌گذاری مشترک کمتر از تعداد دارای‌های منفرد در این پرتفولیو است. در اینجا یک صندوق سرمایه‌گذاری مشترک به معیار خاص پرتفولیو از دارای‌های در دسترس اشاره دارد. اصل صندوق‌های سرمایه‌گذاری دارای دو مزیت می‌باشد. اول :اگر شرایط مناسب به وجود آمد ممکن است ساده‌تر باشد (هزینه مبادله کمتر) که تعداد کمتری از صندوق‌های‌های سرمایه‌گذاری مشترک را به جای تعداد بیشتری دارای منفرد بخریم.
در روايـتـى كـه صـدوق از امـام بـاقـر روايـت كـرده ، آن حـضـرتتـفـصـيـل داسـتان را اين گونه بيان فرمود كه همسر فرعون ـ كه زنى صالح و از قبيلهبـنـى اسـرائيـل بـود ـ(700) در آن روزهـا كـه مـصـادف بـافـصـل بـهـار بـود، از فـرعـون خـواسـتـه بـود تـا جـايـى بـراى وى در كـنـار رودنـيـل درسـت كـنـد تـا از هـواى بـهـارى دريـا بهره مند گردد. فرعون نيز طبق درخواست او،دسـتـور داد قـبـّه اى بـراى او و هـمـسـرش در كـنـار رودنـيـل بـزنند. روزى چنان كه رود نيل را نگاه مى كرد، ناگاه چشمش به صندوقى افتاد كهآب آن را به جلو مى برد و به كنيزكان و نزديكانش ‍ گفت : آن چه را بر دوى آب مى بينمشـمـا نـمى بينيد؟ گفتند: چرا اى بانوى محترم ! ما هم چيزى بر روى آب مى بينيم . و بهدنبال اين سخن پيش آمده و صندق را از آب گرفتند و وقتى در صندق را گشودند، نوزادىزيـبـاروى در آن ديـدنـد. بـه مـحـض ديـدن او، عـلاقـه آن نـوزاد دردل هـمـسـر فـرعـون جـاى گـيـر شـد و او را در دامـن خـود گرفته و گفت : اين پسر من است.(701)