صف گرفته

معنی کلمه صف گرفته در لغت نامه دهخدا

صف گرفته. [ ص َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) صف زده. صف بسته. رده بسته :
او می شد وجان بکف گرفته
ایشان پس و پیش صف گرفته.نظامی.رجوع به صف شود.

معنی کلمه صف گرفته در فرهنگ فارسی

( صفت ) صف زده رده بسته .

جملاتی از کاربرد کلمه صف گرفته

غروب شب بيست و يكم عده اى با چند ماشين درب منزل ما آمدند و مرا با ماشين خودشان سوار كردند و به مسجد اردبيلى ها - واقع در چهارراه گلوبندك كه مسجد بزرگى است - بردند. وقتى به چهار راه گلوبندك رسيديم وماشين دارد كوچه شد، ديديم دو طرف كوچه تا درب مسجد، اردبيلى ها دوش به دوش هم مثل نظامى ها صف گرفته اند. با اين وضع وارد مسجد شديم . آنها قبلا هم در روزنامه هااعلام كرده بودند كه از شب بيست و يكم تا آخر ماه صفر از من دعوت كرده اند تا در مسجدآنها منبر بروم .

همی بود رستم میان دو صف گرفته یکی خشت رخشان بکف
زده حوران به‌گرد تخت او صف گرفته عنبر و کافور بر کف