معنی کلمه صف گرفته در لغت نامه دهخدا
او می شد وجان بکف گرفته
ایشان پس و پیش صف گرفته.نظامی.رجوع به صف شود.
غروب شب بيست و يكم عده اى با چند ماشين درب منزل ما آمدند و مرا با ماشين خودشان سوار كردند و به مسجد اردبيلى ها - واقع در چهارراه گلوبندك كه مسجد بزرگى است - بردند. وقتى به چهار راه گلوبندك رسيديم وماشين دارد كوچه شد، ديديم دو طرف كوچه تا درب مسجد، اردبيلى ها دوش به دوش هم مثل نظامى ها صف گرفته اند. با اين وضع وارد مسجد شديم . آنها قبلا هم در روزنامه هااعلام كرده بودند كه از شب بيست و يكم تا آخر ماه صفر از من دعوت كرده اند تا در مسجدآنها منبر بروم .