شکن شکن

معنی کلمه شکن شکن در لغت نامه دهخدا

شکن شکن. [ ش ِ ک َ ش ِ ک َ ] ( ص مرکب ) مجعد. پیچ پیچ. چین چین. ( یادداشت مؤلف ) :
ای زلف پرخمت همه چین چین شکن شکن.؟

معنی کلمه شکن شکن در فرهنگ فارسی

مجعد پیچ در پیچ چین چین

جملاتی از کاربرد کلمه شکن شکن

نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه شکن شکن شده آب از شمال چون مضراب
بلای جان من آن چشم فتنه‌انگیز است سیاه روزم از آن طُرّهٔ شکن شکن است
خم خم و چین چین شکن شکن سر زلفش کرده ز هر سو پدید شکل چلیپا
مویش گرگره گیسو شکن شکن از مشک یک ختا از نافه یک ختن
شکنجِ طُرّهٔ زلفت شکن شکن شده است دلم شکنجه در آن زلف پُر شکن شده است