معنی کلمه شکن دار در لغت نامه دهخدا شکن دار. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) چین دار. ( ناظم الاطباء ). بانورد. نغاض. ( یادداشت مؤلف ): مُقَدَّع ؛ چیز شکن دار. ( از منتهی الارب ).
جملاتی از کاربرد کلمه شکن دار چه پیمان است و بدعهدی که ای پیمان شکن داری که در هر خانه جا یکشب چو شمع انجمن داری ور عهدشکن شد است زلفش تو چشم به حلقه و شکن دار