شوریده رای. [ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) دیوانه. مجنون. ( از ناظم الاطباء ). گم کرده خرد : کشنده دو سرهنگ شوریده رای بنزد سکندر گرفتند جای.نظامی. || با رأی ناصواب : چه جای است این که بس دلگیر جای است که زد رایت که بس شوریده رای است.نظامی.پریشان خاطر و شوریده رایم همی با فکرت خود برنیایم.نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه شوریده رای
کرده خود با بینوایان روی در روی گدایان در صف شوریده رایان وزن و قیمت یکتسویم
هرکسش میگفت ای شوریده رای قیمت این کس نداند جز خدای
کشنده دو سرهنگ شوریده رای به نزد سکندر گرفتند جای
سایلی گفتش که ای شوریده رای گوئیا خشنودی امروز از خدای
ای دوست، عشق چون همه چشم است و گوش نیست چه جای پند خسرو شوریده رای را
آن یکی گفتش که ای شوریده رای نیست آنجا سایهٔ پرهمای