معنی کلمه شور کردن در لغت نامه دهخدا
شور کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پرنمک کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). تملیح. ( منتهی الارب ).
- شور کردن آب ؛ کنایه از ناسازگار کردن کار. ایجاد دشمنی و اختلاف کردن :
کسی را که دانی تو از تخم تور
که بر خیره کردند این آب شور.فردوسی. || بانگ و خروش کردن. فغان و فریاد کردن :
نه جنبید رستم نه بنهاد گور
زواره همی کرد از آن گونه شور.فردوسی.پس آن شاهزاده برانگیخت بور
همی کشت مرد و همی کرد شور.فردوسی.با آنکه کنند ناله و شور
نتوان پس مرده رفت در گور.امیرخسرو دهلوی. || فتنه و آشوب کردن. پیکار و جنگ کردن :
او نصیحت بشنید اما بدگوی لعین
در میان شور همی کرد سبب جستن شر.فرخی.