معنی کلمه شور انگیختن در لغت نامه دهخدا
جنگی که تو آغازی صلحی که تو پیوندی
شوری که تو انگیزی عذری که تو پیش آری.منوچهری.بس کن ز شور انگیختن وز خون ناحق ریختن
کز بس شکار آویختن می بگسلد فتراک تو.خاقانی. || فتنه و آشوب برپا کردن :
ای بسا شورا کز آن زلفینکان انگیختی
گر نترسیدی تو از منصور عادل کدخدای.منوچهری.هر روز بهر دستی رنگی دگرآمیزی
هر لحظه بهر چشمی شور دگر انگیزی.خاقانی. || بانگ و فغان برآوردن :
صبح پیش ازوقتشان عید از درون برساخته
مرغ پیش از وجدشان شور از نهان انگیخته.خاقانی.