شوارب

معنی کلمه شوارب در لغت نامه دهخدا

شوارب. [ ش َ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ شارب ، بمعنی سبلت. موی دراز در هر دو کرانه بروت ، یا تمامه بروت شارب است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ شاربة، مؤنث شارب. ( از اقرب الموارد ). رجوع به شاربة و شارب شود. || رگهای حلق. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || صخب الشوارب ؛ هر بدصدا را گویند: حمار صخب الشوارب ؛ خر سخت فریاد. ( از اقرب الموارد ). || راههای آب در حلق. ( منتهی الارب ). مجاری آب در حلق. ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه شوارب

((معتمد))به 5 نفر از خواص و درباريانش از آن جمله به ((نحرير)) دستور داد كهمواظب خانه امام عليه السلام باشند و تمام امور و جريانها را زير نظر بگيرند، همچنينبه پزشكان دستور داد كه هر صبح و شام ازحال امام عليه السلام باخبر باشند، همين كه روز دوم فرا رسيد به ((معتمد)) خبر دادندكه بيمارى حضرت وخيم شده است . ((معتمد))به پزشكان فرمان داد كه حق ندارند ازمنزل امام بيرون روند. و به دليل اينكه حال امام عسكرى عليه السلام رو به وخامت نهادهبود، گفت : از كنار بستر او جدا نشوند. ((معتمد)) ، ((حسين بن ابى شوارب )) ،قاضى القضاة را به همراه 10 نفر به منزل امام فرستاد و به آنان دستور داد كه شب وروز در آنجا باشند و جريانها را زير نظر بگيرند و بعد شهادت دهند كه امام به مرگطبيعى از دنيا رفته است . با اين وجود پزشكان ماءمور خليفه ، 15 نفر ديگر از سوى((معتمد))خليفه عباسى در خانه حضرت بودند.