شمع رو
معنی کلمه شمع رو در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه شمع رو
چراغ دیده ی من شمع روی ساقی بود که زد بخرمنم آتش چنانکه پاک شدم
به گرد شمع روی آتشین گل همی گردید چون پروانه بلبل
لفظ او شرح رمز و اسرار است معنیاش شمع روی ابرار است
تابی ز شمع روی او، گر در تو گیرد مدعی! آنگه بدانی کزچه رو پروانه نا پروا بود؟
گرپیش شمع روی تو ره باشدم شبی پروانه وار جان بسپارم برابرت
به صد دلسوزی آن پروانه زان شمع روان شد کرده آتشها به دل جمع
دیگر به ماهتاب چه حاجت بود مرا چون شمع روی آن بت مه روی برفروخت
سرگشتهام در کوی تو آشفتهام چون موی تو ای پیش شمع روی تو جان جهان پروانهای
شعله خوبانی که هر یک آفت پروانهاند پیش شمع روی او چون شمع ماتمخانهاند
ماهرخ که مشغول بازی در اولین فیلمش است، وارد خانه میشود و توسط همسرش کیوان و دوستان مشترکشان، به مناسبت تولدش غافلگیر میشود. کیوان همین که شمع روی کیک تولد او را با فندک روشن میکند، صورت ماهرخ آتش میگیرد. در این فاصله کیوان به اتهام به آتش کشیدن ماهرخ، دادگاهی میشود و به مرور پرده از حقایق برداشته میشود.
آب و تاب حسن را از عشق باشد پرورش شمع روی مهوشان از روغن ما روشن است