شمرد. [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ ] ( ن مف مرخم ) شمرده.مرخم شمرده. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شمرده شود. - ناشمرد؛ ناشمرده. سنجیده نشده. بیحساب. بیمر : یکی گوی و چوگان به قاصد سپرد قفیزی پر از کنجد ناشمرد.نظامی.
معنی کلمه شمرد در فرهنگ فارسی
شمرده مرخم شمرده
جملاتی از کاربرد کلمه شمرد
2 روز مشهود: امروز است كه بايد آنرا غنيمت شمرد تا به رايگان از دست نرود.
265- رواياتى وارد شده است كه بلندى ريش را مذمت مى كند چنانچه على عليهالسلام در مذمت اهل بصره يكى را بلند بودن ريش آنها مى شمرد، و پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم از سعادت شخص يكى بلند نبودن ريش را شمردند.(سفنيه البحار2/509).
اين آيات بى ارتباط به ما قبل خود نيست ، براى اينكه آيات قبلى فرستادن كتابآسمانى را از لوازم هدايت الهيى مى شمرد كه خداوند انبياى خود را به آن اختصاص وبرترى داده و در اين آيات نيز صحبت از كتاب به ميان آمده ، و در باره قرآن عليهاهل كتاب كه مى گفتند: (ما انزل الله على بشر من شى ء) احتجاج شده است .
نیک و بد را باو شمردم، لیک نیک را بد شمرد و بد را نیک!
خواب را خوشتر ز بیداری شمرد آتش ما از نفسهایش فسرد
بر گوش فطرت تو زاول نفس شمرد هر نکته ای که داشت لب داستان علم
خویش را آدم اگر خاکی شمرد نور یزدان در ضمیر او بمرد
173- امام سجاد عليله السلام فرمود: اگر مردم بدانند در طلب دانش چه فايده اى است اگرچه با ريختن خودن دل و فرورفتن در گرداب ها باشد آنرا مى طلبند. خداوند متعال به حضرت دانيال وحى فرمود كه منفورترين بندگانم نزد من نادانى است كه حقّعلماء را سبك شمرد و پيروى از ايشان نكند و محبوبترين بندگانم پرهيزگارى است كه طالب پاداش بزرگ و همراهى با علماء و پيرو بردباران و پذيرنده حكماء باشد(كافى ، ج 1، ص 43، ح 5).
امّا حسن بن الحسن عليه السّلام كه او را (حسن مثنّى ) گويند؛ پس او مردىجليل و رئيس و صاحب فضل و ورع بوده و در زمان خود متولّى صدقات جدّ خويش اميرالمؤمنين عليه السّلام بود و حجّاج هنگامى كه از جانب عبدالملك مروان امير مدينه بود خواست تاعمر بن على عليه السّلام را در صدقات پدر با حسن شريك سازد حسنقبول نفرمود و گفت : اين خلاف شرط وقف است ؛ حجّاج گفت : خواهقبول كنى يا نكنى من او را در توليت صدقات با تو شريك مى كنم . حسن ناچار ساكتشد و در وقتى كه حجّاج از او غفلت داشت بى آگهى او از مدينه به جانب شام كوچ كرد وبر عبدالملك وارد شد، عبدالملك مقدم او را مبارك شمرد و او را ترحيب كرد و بعد از سؤالات مجلسى سبب قدوم او را پرسيد، حسن حكايت حجّاج را به شرح باز گفت ، عبد الملكگفت : اين حكومت از براى حجّاج نيست و او را تصرّف در اين كار نرسيده و من كاغذى براىاو مى نويسم كه از شرط وقف تجاوز نكند. پس كاغذى در اين باب براى حجّاج نوشت وحسن را صله نيكو داد و رخصت مراجعت داد و حسن با عطاى فراوان مُكرّماً از نزد او بيرونشد.(67)
بس که زاهد به ریا سبحه صد دانه شمرد در همه شهر بدین شیوه شد انگشت نما
آثار قلمى و كتابهاى شيخ آقا بزرگ را تا هشتاد جلد مى توان شمرد. اما در ميان آن همه آثار، دو اثر از همه پر بارتر و جامع ترند
هرچه دید و هرچه بر وی رفت نیز خوش شمرد آن جمله چون جان عزیز
روشن است كه ضمير در (لهم ) به (عباد) بر مى گردد كه در آيا تقبل آمده است ، و منظور از (عباد) در اينجا تمام بندگانى است كه درمسائل مربوط به مبداء و معاد گرفتار انحراف يا اشتباهند، و قرآن وضع آنها را مايه حسرت و تاسف مى شمرد.
سبک شمرد ترازوی چرخ سنگ مرا از آن بسنگ شکستم سر کلوخ افکن
مرا نمی شمرد آن مه از سکان در خود برون روم چو درین شهر اعتبار ندارم
هنر و فضل ترا بر نتوانند شمرد آن بزرگان که بدانند شمار تقویم
يك روز خليفه بغداد در قصر خود نشسته بود و قصرش مشرف به بيرون بود ديد كه زوار مى آيند و هر يك اشرفى مى دهند به بيرون بود ديد كه زوار مى آيند و هر يك صد اشرفى مى دهند و مى روند ناگاه پيرزنى از عقب زوار با پاى برهنه و پياده و انبانى در پشت رسيد و از بغل خود كيسه اى بيرون آورده صد اشرفى شمرد و به موكلان خليفه داد خواست كه از عقب زوار برود خليفه حكم كرد او را گرفته پيش خليفه بردند خليفه گفت اى پير زن تو كه اين قدر پول داشتى پس چرا بپاى پياده آمده اى گفت به جهت ثواببسيار و تاسى به اهل بيت سيدالشهدا عليه السلام كه سرگردان لشگر يزيد با حالت اسير بعضى از ايشان را پياده مى بردند خليفه گفت به زيارت چه كسى مى روى؟ گفت به زيارت مولاى خودم حضرت سيدالشهدا عليه السلام و حضرت عباس مى روم
زری کاندر او دیگری رنج برد نبایست آن را زر خود شمرد
در این دست داستانها هم عوامل مشخص کنندهٔ خیالپردازی و جادو هست و هم دنیای نوین. شاید هری پاتر هم به نظر از همین دست داستانها برسد، اما آن را نمیتوان جزو این دسته شمرد. رولینگ با عنوان کردن اینکه ساختههای «ماگلها» در دنیای جادویی کار نمیکنند، خودش را از شر آنها راحت کرده. دنیای رولینگ جادو دارد و بس، شمشیری اگر هست، جادویی است.
مؤ لف : در اين معنا روايت هاى ديگرى نيز هست كه سياقش مانند اين روايت تطبيق حوادثى است كه در اين امت واقع مى شود و در ميان بنى اسرائيل اتفاق افتاده است ، و در حقيقت در مقام تصديق مطلبى است كه رسول خدا پيش بينى كرده و فرموده بود: اين امت به زودى همان را كه بنى اسرائيل مرتكب شد دقيقا و طابق النعل بالنعل مرتكب خواهد شد، حتى اگر بنى اسرائيل داخل سوراخى رفته باشد اين امت نيز خواهد رفت ، پس اين روايات را نبايد جزو رواياتى شمرد كه آيه مورد بحث را تفسير مى كند بلكه تنها در مقام جرى و تطبيق است ،چرا كه مى بينيم هر كدام از اين روايت ها آيه را بگونه اى تطبيق كرده اند.