شمران. [ ش ُ م َ ] ( ق ) صفت حالیه ، در حال شمردن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شمردن شود. شمران. [ ش ِ ] ( اِخ ) شمیران ، مخصوصاً در تداول عامه. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شمیران شود.
معنی کلمه شمران در فرهنگ فارسی
صفت حالیه در حال شمردن
معنی کلمه شمران در دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:شمیران
جملاتی از کاربرد کلمه شمران
زان که از قاعدهٔ قسمت در پردهٔ راز چرخ پیمایان دورند و ستاره شمران
کار و کردار ما همی شمرند این رقیبان نیک و بد شمران
والنتین ژوکوفسکی خاورشناس و زبانشناس روس اواخر قرن ۱۹ میلادی در سفری که به ایران داشت در حوالی شمیران با گویش تجریشی آشنا شده و در آثارش به این گویش اشاره میکند؛ گویشی که شباهت بسیاری با گویش مازندرانی دارد. تا امروز در محدودههایی از جمله سرآسیاب دولاب، شاه عبدالعظیم و… هنوز هم افرادی با لهجه شمرانی صحبت کنند؛ لهجهای که ملایم شده گویش مازنی است. گویشی از لهجه تاتی نیز در منطقه غرب تهران رواج داشتهاست. مناطق شرقی تهران از دیرباز بیابان بودهاست و گویش خاصی در آن مناطق تا سمنان رواج نداشتهاست.
به شهر چند نشینی شکستهدل برخیز که باغ و بیشه شمران شکوفهزار آمد
آید از دروازهٔ شمران اگر روزی حسین شامش از دروازهٔ دولاب بیرون میکنند
«حاجب » پی سیر است همه ساله به شمران دروازه به دروازه و دربند به دربند
دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گیرم گه از زمین و گه از آسمان سراغ تو گیرم
جوار درهٔ دربند و دامن کهسار فضای شمران اندک ز قرب مغرب تار
از طالع میلاد تو دیدند رصدها اختر شمران، رومی و یونانی و مائی
خلاصه تا نبرد کس ز اهل شمران بو بر این قضیهٔ بیعصمتی دختر او
برکاغذ آتش زده هر چند سواریم فرصت شمران قدم آبله داریم