شلمغان

معنی کلمه شلمغان در لغت نامه دهخدا

شلمغان. [ ش َ م َ ] ( اِخ ) نام قریه ای است از واسط که اکنون خراب است و از آنجاست ابوجعفر محمدبن علی شلمغانی معروف به ابن ابی العزاقر. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از خاندان نوبختی ص 222 ).

جملاتی از کاربرد کلمه شلمغان

علما اماميه و سنيان وى را متهم به حلول و اباحيگرى كرده اند و به وى نسبت مى دهند كهمدعى حلول روح القدس در خود بوده است و بعد ادعاى الوهيت كرده و خود را خدا ناميده است .رژيم عباسى با همدستى و موافقت فقها و علما هر دو مذهب (شيعه و سنى ) حكم اعدام وى راصادر كرد و به دارش آويخت . شلمغانى از شلمغان ناحيه اى در واسط بود.