شلل

معنی کلمه شلل در لغت نامه دهخدا

شلل. [ ش َ ل َ ] ( ع مص ) مصدر بمعنی شَل . ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شل شود. || مثل ، در دعا گویند: لا شلل و لا شلال ؛ یعنی تباه مباد دست تو. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). رجوع به شلال شود. || درباره کسی که خوش تیر اندازد و خوب نیزه زند، گویند: لا شللاً و لا عمی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
شلل. [ ش َ ل َ ] ( ع اِ ) داغ جامه که به شستن نرود. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ازاقرب الموارد ). || ( اِمص ) راندگی. اسم است شل را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خشکی دست و تباهی آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شلل. [ ش ُ ل َ / ل ُ ] ( ع ص ) مرد شتاب و سبک درحاجت و نیکوصحبت خوش ذات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شلشل شود.

معنی کلمه شلل در فرهنگ فارسی

مرد شتاب و سبک در حاجت و نیکو صحبت و خوش ذات .

جملاتی از کاربرد کلمه شلل

مساءله 2 - اگر اين دو عضو از زنى در اثر جنايت فلج گردد ظاهراينست كه ديه آن دو ثلث خونبها است ، و اگرقبل از جنايت دچار شلل بوده و در اثر جنايت قطع شده باشد ديه آن ثلث خون بها است .

مساءله 3 - اگر ضربه اى بر گوش كسى وارد آورد پس گوش اورا خشك كند يعنى جريان خون در آن قطع مى شود، دو ثلث ديه گوش واجب مى شود. واگر بعد از شلل آنرا قطع كند يك ثلث آن و اين دو حكم بر اساس احتياط است بلكه خالى از قرب نيست .