شعرگویی

معنی کلمه شعرگویی در لغت نامه دهخدا

شعرگویی. [ ش ِ ] ( حامص مرکب ) شاعری و صنعت شعر گفتن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شعرگوی و شعر گفتن شود.

معنی کلمه شعرگویی در فرهنگ فارسی

شاعری و صنعت شعر گفتن

جملاتی از کاربرد کلمه شعرگویی

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ آن سخن شعرگویی نیست قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ (۴۱) چون اندک میگروید.
رقص قَرصَک پنجشیر در بین مردم تاجیک ساکن منطقهٔ پنجشیر رواج دارد که با کف زدن و یک دایره اجرا می‌شود. معمولاً در قرصک ده تا پانزده نفر اشتراک می‌کنند. یک نفر دایره می‌زند و دو نفر دیگر شعرگویی می‌کنند یا رباعی می‌خوانند، که در آغاز مقام است.
اندیشه شاهی دختر نوجوان با استعداد شاعر و داستان‌نویس است که از هشت سالگی به شعرگویی پرداخته‌است او در هشت سالگی اولین شعرش را به زبان روسی سرود و در سیزده سالگی در یکی از جشنواره‌های ادبی و شعری روسیه شرکت داشت که به عنوان عضو «انجمن قلم روسیه» پذیرفته شد و نیز در همین سال به ترکیه سفر کرد و عضو «کلبه مولانا» گردید.
این رقص در بین مردم تاجیک ساکن منطقهٔ پنجشیر رواج دارد که با کف زدن و یک دایره اجرا می‌شود. معمولاً در قرصک ده تا پانزده نفر اشتراک می‌کنند. یک نفر دایره می‌زند و دو نفر دیگر شعرگویی می‌کنند یا رباعی می‌خوانند، که در آغاز مقام است.