شطحی

معنی کلمه شطحی در لغت نامه دهخدا

شطحی. [ ش َ ] ( ص نسبی ) منسوب به شطح. مربوط به شطح. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شطح و شطحیات شود.

معنی کلمه شطحی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به شطح مربوط به شطح .

جملاتی از کاربرد کلمه شطحی

با ترجمه و شرح روزبهانِ بَقْلی، که بهترین شارح شطحیات حلاج است، و نیز از دیگر کلمات حلاج، به‌خوبی این معنا آشکار است که وی به نوعی در این شطح، الهیات صوفیه را از منظر خود خلاصه کرده و آن عبارت‌است از تألیه انسان (انسانِ خدا شده)؛ به این معنا که انسان به مدد ریاضت، در خویش واقعیت صورت الهی را می‌یابد.
برادرش، احمد غزالی، نیز در سوانح، این شطحیات را حاکی از مقام تلوین حلاج دانسته‌است.
او همچنین شعر فارسی را به خاطر مسئله ردیف که در هیچ زبان دیگری امکان کاربرد آن را نمی‌توان یافت، ممتاز دانسته است. شفیعی کدکنی همچنین در این کتاب، شطح را نوعی شکستن تابوها معرفی نموده و شطحیات حلاج را به‌طور ضمنی با کتاب زایش تراژدی نیچه مقایسه کرده است که در هر دو به تجربه بیان «بیان‌ناپذیرها» پرداخته شده است. نکته تازه‌ای که او در این زمینه بیان می‌کند به ساختار شطح و اینکه اخباری باشد (مانند سبحانی ما اعظم شانی) یا انشایی (انالحق) و تأثیر متفاوت این دو بیان بازمی‌گردد.
سهروردی در پایان همین رساله، با تمثیلی دیگر، برای شطحیات بایزید و حلاج عذری جسته‌است.