معنی کلمه شروخ در لغت نامه دهخدا
شروخ. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شَرخ. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به شرخ شود. || درخت عضاة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
شروخ. [ ش َ ] ( ع اِ ) همزاد و همتا و مانند. ( آنندراج ).
- شروخ شرخ ؛ در مبالغه گویند: یعنی ایشان هم زادهایی هستند که در مشابهت و مماثلت مبالغه کرده اند. ( ازناظم الاطباء ). برای مبالغه است مانند: داهیة دهیاء.( از اقرب الموارد ). رجوع به شرخ شود.