شبه گون. [ ش َ ب َ / ب ِ ] ( ص مرکب ) به رنگ شبه. || سیاه و تیره. تار. تاریک : خدنگهای شهاب اندر آن شب شبه گون روان چون نور خرددر روان آهرمن.( لغتنامه اوبهی ).چون شب شبه گون ردای سیمگون از کتف بنهاد... پادشاه با یکی از خواص خویش منکروار از کوشک بیرون آمد. ( سندبادنامه ص 260 ). شبه گون قطره ای که از قلمش بچکد، دانه ای است در خوشاب.سوزنی.
معنی کلمه شبه گون در فرهنگ فارسی
برنگ شبه یا سیاه و تیره
جملاتی از کاربرد کلمه شبه گون
چو صبح صادقست اما کند روز بدشمن چون شب یلدا شبه گون
کیوان به تیر اگر نگرد کمتر چین افکند عذار شبه گون را
روی بنما، ز پس زلف شبه گون که مرا، در شب تیره نباشد قمری بهتر از این
نبودی ببینی ز مرگ پسر شبه گون چو شب روزگار پدر
خدنگهای شهاب اندر آن شب شبه گون روان چو نور خرد در روان اهریمن
بهمن زیبق فروش آینه از آب ساخت چتر شبه گون بر این طارم زنگار زد
دلبرم شانه بگیسوی شبه گون زده است بدو صد سلسله دل باز شبیخون زده است
جز دولعلت کز شبه گون خط همی زیور کند کس ندیدم کز شبه پیرایه بر گوهر کند
گشوده زال کهن سال چرخ از درماتم سواد موی شبه گون ز شام تیره به سیما
تا شد شقایق تو شبه گون ز تشنگی گل های آتشین دمد از لاله زار ها