شب دزد

معنی کلمه شب دزد در لغت نامه دهخدا

شب دزد. [ ش َ دُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) دزدشب. ( ناظم الاطباء ). آنکه شبها دزدی کند برخلاف رهزنان و عیارپیشگان که روزها دزدی کنند. ( از آنندراج ).

معنی کلمه شب دزد در فرهنگ فارسی

دزد شب آنکه شبها دزدی کند بر خلاف رهزنان و عیار پیشگان که روز ها دزدی کنند

جملاتی از کاربرد کلمه شب دزد

سیاهی کرد نور از دیده غار ت چرا شد کُحل 2 شب دزد بصارت
شب دزد کی یابد تو را چون نیستی اندر سرا بر بام چوبک می‌زنی با پاسبان آمیختی
خال بر چهرهٔ او در خم‌ گیسو گفتی نقب بر گنج زند در شب دزدی عیار
دل اندر زلف او لرزد از آن چشم که شب دزدی ، غنی غافل نگیرد
تاریکی شب دزد را مهتاب باشد در نظر گردد چراغ زیر پا یا راهزن راه غلط
گر به شب دزدی وصل تو بگیرند مرا نیم جانی که مرا هست به تاوان بدهم
در دل شب دزد را جرأت یکی گردد هزار خال او در پرده خط بیشتر دل می برد
خویش را در تیره شب دزد ار زند بر کاروان او نمی ترسد ز کس در روز روشن می زند
در کتاب ریاض العلما آمده که وقتی طبرسی سکته می‌کند خانواده اش به خیال اینکه مرده وی را دفن می‌کنند. ولی طبرسی در قبر به هوش می‌آید و نذر می‌کند که اگر نجات پیدا کند تفسیر قرآن بنویسید. شب دزدی برای دزدیدن کفن وی قبر را می‌شکافد و وی از قبر بیرون می‌آید و نذر خود را بجا می‌آورد.
وربه بینندت بر چرخ روی گردی ماه نیمه شب دزدی چون روز شود شاهنشاه
گمان مبر که به شب دزد را عسس‌ گیرد که او به خوی بد خویشتن‌ گرفتارست