شب جا
معنی کلمه شب جا در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه شب جا
بس که طبعش به صید شد مایل روز و شب جا گرفت بر ساحل
مردم چشمم نیاساید ز خواب زانکه هستش روز تا شب جای تر
یوسف این گرمی بازار ندیده است به خواب مهر در کوی تو شب جای تماشا گیرد
نبد روزش آرام و شب جای خواب تنش پر ز سختی دلش پرشتاب
دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
مرا جدا ز تو ویرانهای است هر شب جای که سوخت آتش هجر تو خانمان مرا
گفت آن حجره که شب جا داشتم هیکل آنجا بیخبر بگذاشتم
کلبهای کاندرو به روز و به شب جای آرام و خورد و خواب من است
همه شب جای خوابش خون گرفته زمین از اشک او جیحون گرفته
حلقی که بوسه گاه نبی بود روز و شب جای سنان و خنجر اهل ستم نبود