سیه گلیمی

معنی کلمه سیه گلیمی در لغت نامه دهخدا

سیه گلیمی. [ ی َه ْ گ ِ ] ( حامص مرکب ) بدبختی. سیه روزی. بی دولتی. مفلسی :
ز روز و شب شده ام سیر چون به پیش دلم
سیه گلیمی شب همچو روز شد پیدا.مجیرالدین بیلقانی.کردند بسی سفیدسیمی
از ما نشد این سیه گلیمی.نظامی.گلیم بین که در آن بر چه عیش میراند
سیه گلیمی من بین که دورم از بر او.سعدی.

معنی کلمه سیه گلیمی در فرهنگ عمید

سیاه گلیم بودن: کردند بسی سپید سیمی / از ما نشد این سیه گلیمی (نظامی۳: ۴۱۷ ).

معنی کلمه سیه گلیمی در فرهنگ فارسی

بدبختی سیه روزی بی دولتی

جملاتی از کاربرد کلمه سیه گلیمی

هر کجا که سیه گلیمی، آشفته سریست در حلقۀ زلف تو فرو می اید
ز روز و شب شده ام سیر چون به پیش دلم سیه گلیمی شب همچو روز شد پیدا
آن نافه‌ای که جستی هم با تو در گلیم است تو از سیه گلیمی بویی از آن ندیدی
به دست تو چو شفق تیغ سرخ روی و هنوز سپید کاری صبح و سیه گلیمی شام
«در دولت تو سیه گلیمی گر سود کند، زیان ندارد»
با دولت تو سیه گلیمی گر سود کند زیان ندارد
کردند بسی سپید‌سیمی از ما نشد این سیه گلیمی
محروم ز دلبر قدیمی من بعد من و سیه گلیمی
رخ متاب از سیه گلیمی من که سیاهی مدد دهد به بصر
سیه گلیمی من شد زعارض تو پدید زند ازین پس حسن تو طبل زیر گلیم