سیه روز. [ ی َه ْ ] ( ص مرکب ) بدبخت. بی طالع. محروم. ( ناظم الاطباء ) : چنین پنداشت فرهاد سیه روز که او را بود خواهد نیک آن روز.نظامی.مجنون ز گزاف این سیه روز برزد زدل آتشی جگرسوز.نظامی.|| مظلوم. ستمکش. || دلتنگ و حزین. ( ناظم الاطباء ). رجوع به سیاه روز شود.
معنی کلمه سیه روز در فرهنگ فارسی
بدبخت و بی طالع و محروم
جملاتی از کاربرد کلمه سیه روز
رحمی به سیه روزی ما سوختگان کن تا زنگ خط آیینه ماهت نگرفته است
به عاشقان سیه روز خنده بیدردی است ترا که صبح بناگوش شام می گردد
دل ما بر سیه روزان فقر از خود فزون سوزد چراغ خانه ما در برون بیش از درون سوزد
ما سیه روزان به اندک روی گرمی قانعیم کرم شب تابی چراغ این دودمان را بس بود
اختر ما ز سیه روزی طالع داغ است دیده شور خورد خون جگر از رخ زشت
میکند سودای زلفش روز مسکینان سیاه ای سیه روزان مسکین، ترک این سودا کنید
چونک سپید است و سیه روز و شب عمر همه عمر دگر جو که بود ساده چو نور صمدی
چرا آب بقا نبود سیه روز که راه راحت آباد فنا زد
دل ازین عمر سیه روز بتنگ آمده است شمع کوتاهی شب را زخدا می خواهد
چون خسته شد از دل سیه روز گفت این غزل از درون پر سوز