سیه رو

معنی کلمه سیه رو در لغت نامه دهخدا

سیه رو. [ ی َه ْ ] ( ص مرکب ) بدکار. بدعمل. بی آبرو. || شرمنده. خجل. سیه روی. رسوا. بی آبرو. ( ناظم الاطباء ) :
گر دین حقیقت بپذیری شوی آزاد
زآن پس نبوی نیز سیه روی بداختر.ناصرخسرو.لیکن چکنم من سیه روی
کافتاده بخود نیم درین کوی.نظامی.مگردان سیه روی چون دخترم
به اوراق طوبی بپوشان سرم.نزاری قهستانی.بصدق کوش که خورشید زاید از نَفَسَت
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست.حافظ.خوش بود گر محک تجربه آید بمیان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.حافظ.رجوع به سیاه روی و سیاه رو شود.

معنی کلمه سیه رو در فرهنگ فارسی

بد کار و بد عمل . یا شرمنده و خجل

جملاتی از کاربرد کلمه سیه رو

چون قلم پیش همه خلق سیه روی شدیم بسکه وصف خط سبزت بزبان آوریم
از دست تو ای چرخ سیه روی شب و روز فریاد جهان سوز زنم تا به قیامت
خال تو آتشی است دل آفتاب‌سوز خط تو سایه‌ای است سیه روی ماه کن
سیه شد زلف با خورشید رو تا آشنایی خودنمایی کرد سیه رو آن که کافر آن که دعوای خدایی کرد
همه رای دیو سیه رو خطاست ز کردار خود زین سبب در بلاست
هستی خورشید حسن لاجرم از وصل تو هرکه به نزدیک تر از تو سیه روی تر
من چو از باده گلرنگ سیه روی شدم چه غم از موعظه ی زاهد ازرق پوشم
با کفت ابر، سیه روی شد و کرد عرق هیچ شک نیست که این دو ز آثار حیاست
از خطا آید سیه رو گر برد باد صبا بوی گیسویش به چین و مشک تاتار آورد
مغ را که سرخ روئی از آتش دمیدن است فرداش نام چیست، سیه روی آن جهان