معنی کلمه سیه رو در لغت نامه دهخدا
گر دین حقیقت بپذیری شوی آزاد
زآن پس نبوی نیز سیه روی بداختر.ناصرخسرو.لیکن چکنم من سیه روی
کافتاده بخود نیم درین کوی.نظامی.مگردان سیه روی چون دخترم
به اوراق طوبی بپوشان سرم.نزاری قهستانی.بصدق کوش که خورشید زاید از نَفَسَت
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست.حافظ.خوش بود گر محک تجربه آید بمیان
تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.حافظ.رجوع به سیاه روی و سیاه رو شود.