سیم خام

معنی کلمه سیم خام در لغت نامه دهخدا

سیم خام. [ م ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقره غیر مسکوک :
دیوانه شدی که می ندانی
از نقره و سیم خام زیبق.ناصرخسرو.تدبیر فلک داشتن شاه شمس ملک
چون زر پخته از دل چون سیم خام توست.سوزنی.رجوع به سیم شود.

معنی کلمه سیم خام در فرهنگ فارسی

نثره غیر مسکوک

جملاتی از کاربرد کلمه سیم خام

ریزان چو سیم خام بود آب زآبشار گویی که نقره می چکد از آبشار باغ
بنفشه رویم و سیمین سرشک از آنکه بتم ز سیم خام برآرد همی بنفشۀ تر
ز سیم خام و زر پخته طبلکی برساخت که خفتگان چمن راست پاسبان نرگس
شدگرد خط عذار ترا بوته گداز آن سیم خام از نفس گرم آب شد
ز خاراش دیوار و بوم از رخام در او کوشکی یکسر از سیم خام
زده تا بسی بیش و کم تند ورام زر اندوختی پخته از سیم خام
آب او جوشان و در وی ماهیان بوالعجب جوشن هر یک ز سیم خام یا زر عیار
وداع کرد بدین‌گونه چون برفت جهان به سیم خام بیندود گنبد اخضر
از سیم خام ساخته سروی سپید فام بالای سرو مشک تر و لاله طری
بر زان دل چو سنگ و بر همچو سیم خام آنکس خورد، که سیم بریزد به سنگ تو