سیاه خیمه
جملاتی از کاربرد کلمه سیاه خیمه
سپیده خیمه سیمین فراشت بر کهسار ز هم گسست طناب سیاه خیمه شب
سیاه خیمه لیلی است پیش اهل جنون دلی که سرمه ز برق نگاه می گردد
در دیده ای که نیست چو مجنون غبار عقل باشد سیاه خیمه لیلی، جناب شب
از بخت تیره روز نداریم شکوه ای زیر سیاه خیمه لیلی نشسته ایم
ز خامشی دل روشن شود سیاه مرا سیاه خیمه لیلی است دود آه مرا
نفس چو برق زند بر سیاه خیمه حرف اگر ز تیغ عدو سوز او سخن رانم
کجا ز دایره عشق، حسن بیرون است؟ سیاه خیمه لیلی ز آه مجنون است
به چشم هر که چو مجنون سوادخوان شده است سیاه خیمه لیلی است داغ هر لاله
مجنون ز بخت تیره ندارد شکایتی زیر سیاه خیمه لیلی نشسته است
صائب بس است فکر خط و خال گلرخان تا کی سیاه خیمه سودا شود کسی؟