سوخته خرمن

معنی کلمه سوخته خرمن در فرهنگ عمید

۱.آن که خرمنش آتش گرفته و سوخته باشد.
۲. [مجاز] کسی که هستی خود را از دست داده، بینوا، بدبخت.

جملاتی از کاربرد کلمه سوخته خرمن

تو سوخته خرمن دگر کس بودی مانند خودم سوخته خرمن کردی
چو رسی به ابر عطای او ز غبار خسته به او بگو که به کِشت سوخته خرمنی چه شود گر از تو نَمی رسد
ای بخت مرا سوخته خرمن کردی بی جرم دو پای من در آهن کردی
بیش در خرمنم آتش مزن ای ماه و بترس که برآید ز منِ سوخته خرمن آهی
انجم از شوخی چشم تو پریشان حالند ماه در پیش رخت سوخته خرمن باشد
هر شب، ای غم، چه رسی در طلب دل اینجا آخر آن سوخته سوخته خرمن آنجاست
تو کجا صید من سوخته خرمن باشی که شنیدست عقابی که شکار مگسیست
بی هیچ سبب کشیده دامن را در خون من سوخته خرمن زچه
برق رخسار بتان گر همه عالم سوزد چه غم آنرا که چو من سوخته خرمن باشد
هر کشته که یافتی نم از تو شد سوخته خرمن آن دم از تو