سه دیگر

معنی کلمه سه دیگر در لغت نامه دهخدا

سه دیگر. [ س ِ گ َ ] ( عدد ترتیبی مرکب ، ص مرکب ) رجوع به سدیگر شود.

معنی کلمه سه دیگر در فرهنگ فارسی

( صفت ) سوم سومین ثالث : سه دیگر پزشکی که هست ارجمند بدانندگی تام کرده بلند .

جملاتی از کاربرد کلمه سه دیگر

یکی باده است و دیگر دفتر علم سه دیگر صحبت یاران و خویشان
از سخنان امیرمؤمنان علی(ع): خداوند را به هر روزی سه لشگر است، یک آن گروه که از پشت مردان به رحم زنان درآیند. دو دیگر آن گروه که از شکم زنان بدنیا آیند. و سه دیگر آن کسان که از این دنیا بدان دنیا رحلت کنند.
پیر طریقت گفت: الهی! از سه چیز که دارم در یکی نگاه کن: اول سجودی که جز ترا از دل برنخاست دیگر تصدیقی که هر چه گفتی گفتم که راست سه دیگر چون با ذکرم خاست دل و جان جز ترا نخواست.
دگر سوش گستهم نوذر به پای سه دیگر چو گودرز فرخنده رای

آدمی مسافر است و سر منزل هایش شش است که از آن ها سه سر منزل را طی نموده است و سه دیگر باقی است. اما آن سه که طی کرده است: از عدم به پشت پدر و پیرامن سینه ی مادر آمدن است.

وان سه دیگر چو سگ خسته تسلیش بدان که زبونی به کف آرم که ازو آید کم
مریدی بوعثمان مغربی را گفت، «وقت باشد که زبان من به ذکر همی رود بی دل». گفت، «شکر کن که یک عضو تو را اندر خدمت بگذاشته اند». و اندر این شیطان را تلبیس است که تو را گوید، «زبان از ذکر خاموش کن که چون دل حاضر نباشد بی حرمتی باشد». و خلق اندر جواب شیطان به سه قسم شده اند: یکی سابق که گفت، «راست گوئی، لاجرم کوری تو را دل نیز حاضر کنم». این نمک بر جراحت شیطان پراکند. و یکی ظالم که گفت، «راست گوئی، اندر حرکت زبان فایده نباشد»خاموش بایستد و پندارد که زیرکی بکرد و به حقیقت به دوستی شیطان برخاست سه دیگر مقتصد که گفت، «اگر دل حاضر نتوانم کرد آخر ذکر بر زبان بهتر از خاموشی». اگرچه ذکر به دل بهتر از آن، چنان که پادشاهی بهتر از صرّافی بهتر از کنّاسی و شرط نیست که هرکه از پادشاهی عاجز شود از صرّافی نیز دست بدارد و به کنّاسی شود.
سه دیگر آنکه زبان را به گاه گفتن زشت نگاه داری تا وقت عذر غم نخوری
سه دیگر به نزدیک یک هفته راه به هشتم به رویین دژ آید سپاه
همی خواهد از من گرامی دو چیز که آن را سه دیگر ندانیم نیز