معنی کلمه سنگداغ در لغت نامه دهخدا
افکنده نعل ، توسن ِ برق ِ سبک عنان
در وادیی که گشته مرا سنگ داغ پا.قزلباش خان ( از آنندراج ). || کنایه از عاشق دل سوخته. ( آنندراج ). عاشق سوزان و شتابان. ( ناظم الاطباء ) :
در رهگذار جانان خورشید سنگ داغ است
رخسار دلبر من هم چشم و هم چراغ است.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).خسرو خبر ندارد از درد عشق شیرین
معلوم میتوان کرد فرهاد سنگ داغ است.سلیم ( از آنندراج ).گل چه سان چهره شود با تو که یاقوت شود
سنگ داغ از رخ چون لاله ستانی که تراست.صائب ( از آنندراج ).