سلوب

معنی کلمه سلوب در لغت نامه دهخدا

سلوب. [ س َل ْ ] ( ع ص ) ناقه یا زن که بچه ناتمام افکنده باشد یا آنکه بچه اش مرده باشد. ( منتهی الارب ). آن ناقه که بچه می افکند. هنوز تمام ناشده. ج ، سلب ، سلائب. ( مهذب الاسماء ) ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه سلوب در فرهنگ فارسی

ناقه یا زن که بچه ناتمام افکنده باشد یا آنکه بچه اش مرده باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه سلوب

اولین ازدواج پرل با لارا سلوب بود و هر دو آن‌ها عضو حزب سوسیالیست کارگری آمریکا بودند. بعد از آن دو بار ازدواج کرد و دارای ۲ دختر بود.
سـوم ، صـفـات سـلبـيـه مـحـضـه . مـثـل قـدوسـيـت و فـرديـت و سـبـوحـيـت وامـثال آن . و اين دو نحو صفت را زايد بر ذات مقدس دانند، و جميع سلوب را به سلب واحد،كـه سـلب امـكـان اسـت ، ارجـاع كـنـند، چنانچه جميع اضافات را به اضافه واحده موجديتارجـاع نـمـايـنـد، و مـبـداء اضـافـات را بـه اضـافـه اشـراقـيـه و افاضه نوريه ارجاعكنند.(1207)
و اينكه جميع سلوب را به سلب امكان و اضافات را به اضافه واحده ارجاع نمودند و دراوصـاف حـقيقيه ارجاع به چيزى نكردند، اگر باز نظر به مفاهيم اندازيم ، هيچيك از آنهابـه ديـگـرى ارجـاع نـشود، نه در سلوب و اضافات و نه در اوصاف حقيقيه ، و اگر بهحقايق نظر شود، جميع اوصاف حقيقيه نيز به حقيقت واحده واجبه رجوع كند.