سلطان یک سواره
معنی کلمه سلطان یک سواره در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه سلطان یک سواره
سلطان یک سواره ی گردون بزینهار در دست و پای مرکبت افتد که الامان
هنوز نامده سلطان یک سواره برون شدم به مشکوی جانان دو اسبه راه سپر
سلطان یک سواره که خورشید نام اوست صد ره به زیر سایه عدلت در آمده