سلطان ولد

معنی کلمه سلطان ولد در لغت نامه دهخدا

سلطان ولد. [ س ُ وَ ل َ ] ( اِخ ) بهاءالدین بن جلال الدین مولوی ، عارف و شاعر. بسال 712 هَ.ق. در قونیه وفات یافته. وی مدت سی سال پیشوای طریقت مولویه بود. سه مثنوی از اوباقی است که معروفترین آنها مثنوی ولد یا ولدنامه است در تفسیر معانی عرفانی که بطبع رسیده. وی بزبان ترکی آشنایی کامل داشت و اشعاری به ترکی دارد. او را در تربت پدرش مولوی دفن کردند. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به از سعدی تا جامی و ریاض العارفین ص 83 و مجمعالفصحاء ج 1 ص 244 و رجال حبیب السیر ص 12 و 13 شود.

معنی کلمه سلطان ولد در فرهنگ فارسی

بهائ الدین ابن جلال الدین مولوی عارف و شاعر ( ف.قونیه ۷۱۲ ه.ق. ) وی مدت ۳٠ سال پیشوای طریقت مولویه بود . سه مثنوی از او باقی است که معروفترین آنها مثنوی ولد یا ولدنامه است که در تفسیر معانی عرفانی که بطبع رسیده . وی بزبان ترکی آشنایی کامل داشت و اشعاری بترکی دارد. او را در تربت پدرش مولوی دفن کردند.
بهائ الدین بن جلال الدین مولوی عارف و شاعر بسال ۷۱۲ هجری قمری در قونیه وفات یافت .

جملاتی از کاربرد کلمه سلطان ولد

دومین منظومه ولد مثنوی است به وزن مثنوی مولانا که سلطان ولد آن را جهت رعایت خاطر دوستان که بر آن وزن آورده، آن را از رباب آغازکرده و به نام «رباب نامه» خوانده‌است. ولد در این مثنوی بسیاری از دقایق مثنوی مولوی را شرح و تفسیر کرده و بسیاری از نکات مربوط به اصول و معارف صوفیه را باز نموده و به تفسیر آیات قرآنی و احادیث نبوی پرداخته، و دلالت و فضلیت اولیا، و مدح مولوی و شمس، و دردهای عشق و عاشقی، مقامات مشایخ متقدم صوفیه را عنوان کرده‌است. این مثنوی نیز به اهتمام آقای علی سلطانی گرد فرامرزی به سال ۱۳۵۹ در تهران منتشر شده‌است.
سلطان ولد این گونه معارف صوفیه را با زبانی بسیار شیوا و ساده مطرح کرده تا حدی که می‌توان گفت: این نگاشته ولد بسیار شبیه به نگاشته‌های فارسی دور نخست زبان فارسی، و همانند مولفات نویسندگان سبک خراسانی است.
رسالهٔ سپهسالار تذکره‌ای دربارهٔ مولوی، خانواده و اخلافش به قلم فریدون بن احمد سپهسالار است. این رساله که پس از ابتدانامهٔ سلطان ولد دومین مرجع قدیمی در باب مولوی محسوب می‌شود، تقریباً نیم قرن پس از درگذشت مولوی نوشته شده‌است. سپهسالار خود پیرو طریقت مولویه بوده و زندگانی مولوی را درک کرده و در کسوت شاهدی دست اول به چشم دیده‌است.
سلطان ولد نقش بسیار مهمی در شکل‌گیری طریقت مولویه، پس از مرگ مولانا و همچنین کتابت و نگهداری آثار پدر داشته و خود نیز آثار بسیاری به تبعیت از پدر بر جا گذاشته‌است؛ با این حال نام وی همواره زیر سایهٔ نام بزرگ پدرش جلال الدین قرار گرفته و باعث شده‌است که هیچ‌گاه به صورت مستقل به شخصیت عرفانی و اشعار وی آنچنان که شایسته‌است پرداخته نشود.
سلطان ولد به فرمان پدر برای آوردن آن صنم گریزپا ساز سفر کرد تا در دمشق شمس الدین را دریافت و پیغام‌های پر سوز و گداز عاشق هجران دیده را به لطف تمام به گوش معشوق بی‌پروا رسانید. دریای مهر شمس جوشیدن گرفت و گوهرهای حقائق و معارف بر سلطان ولد افشاند و خواهش مولانا را پذیرفت و عازم قونیه گردید (سنه ۶۴۴).
بهاء ولد چند جا از خوارزمشاه یاد می‌کند، اما پی بردن به ترتیب تاریخی دقیق اظهارات او ناممکن است. این موضوع در مورد همهٔ اشخاصی که در نسخهٔ قدیم قونیه ذکری از آنان رفته، صدق می‌کند. سلطان ولد نارضایتی بهاء ولد از خوارزمشاه و همچنین مردم بلخ را تأیید کرده‌است. سلطان ولد چنان توضیح می‌دهد که خدا خود به بهاء توصیه کرد که شهر را ترک کند زیرا او قصد دارد شهر را نابود کند.
این کتاب مجموعهٔ تقریرات هفتاد و یک گانهٔ مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمده است. این سخنان را پسر او، سلطان ولد، یا یکی دیگر از مریدان یادداشت کرده و بدین‌صورت درآورده است. نثر این کتاب درون‌مایه‌ای از مطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد، ساده و روان است، سبکی محاوره‌ای دارد و اصطلاحات پیچیده در آن دیده نمی‌شود. ترجمه انگلیسی کتاب نخستین بار به وسیلهٔ آرتور آربری با عنوان «گفتمانهای رومی» در سال ۱۹۷۲ منتشر شد. ترجمه دوم کتاب را ویلر تگستون، تحت عنوان «آیاتِ غیب: گفتمان‌های جلال‌الدین رومی» در سال ۱۹۹۴ چاپ کرد.
سلطان ولد چهار پسر داشت به نام عارف چلبی، عابد چلبی، زاهد چلبی، واجد چلبی و دو دختر که یکی عابده و دیگری عارفه نام داشت.
مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه بازگردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.[نیازمند منبع]
بدین‌سان مولانا شیفتهٔ صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی پر کرد. صلاح‌الدین مردی عامی و درس نخوانده از مردم قونیه بود و پیشهٔ زرکوبی داشت. مولانا، زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او پیروی می‌نمود. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی جایگاه خود را به‌ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب می‌دانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان سپرد و در قونیه به خاک سپرده شد.