سلطان ملکشاه

معنی کلمه سلطان ملکشاه در لغت نامه دهخدا

سلطان ملکشاه. [س ُ م َ ل ِ ] ( اِخ ) رجوع به ملکشاه و سلجوقیان شود.

جملاتی از کاربرد کلمه سلطان ملکشاه

پس در چنین شرایطی بهترین تصمیم این بود، که اسماعیلیان اقتدار و نفوذ خود را در ایران افزایش دهند. اسماعیلیان در ایران با توجه به شرایط و ساختار حکومت سلجوقی، روش‌های مبارزه‌ای خاصی را به کار گرفتند. صباح به خوبی از ماهیت غیر متمرکز حکومت سلجوقیان آگاهی داشت و می‌دانست که پس از سلطان ملکشاه، سلطان قدرتمند دیگری نیست که نیاز به براندازی به وسیلهٔ سپاهی بزرگ را داشته باشد. قدرت نظامی و سیاسی حکومت سلجوقی بین امیرانی تقسیم شده‌بود که هر کدام، ناحیه‌ای را در اختیار داشتند؛ پس حسن از طریق قلعه‌های نفوذناپذیر توانست بر آن‌ها غلبه کند. این قلعه‌ها دستورهای خود را از الموت دریافت می‌کردند، اما آزادی عمل داشتند.
شبی برفی عظیم افتاد در راه سراپرده زده سلطان ملکشاه
همان‌طور که از نام ایل ملکشاهی بر می‌آید، این ایل نام خود را از امیر کُرد ملکشاه چمشگزک یا سلطان ملکشاه گرفته‌است. امیر کُرد ملکشاه چمشگزک جمع کثیری بر سر رایت خود جمع نموده سی و دو قلعه و شانزده ناحیه که بالفعل در تصرف حکام چمشگزک بود تسخیر نمود و عشیرت ایشان را به نام جد آن‌ها امیر ملکشاه ایل ملکشاهی خواندند.