سلافه

معنی کلمه سلافه در لغت نامه دهخدا

( سلافة ) سلافة. [ س ُ ف َ ] ( ع اِ ) می. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). شراب شیرین. ( ابن بیطار ). || هرچه فشارده شود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به سلاف شود.

معنی کلمه سلافه در فرهنگ فارسی

می . شراب . شیرین

جملاتی از کاربرد کلمه سلافه

1082 ق . را بايد سال رويش نيلوفرهاى آبى در مرداب عفن حيدرآباد دانست . در ربيعالثانى اين سال كوششهاى شبانه روزى ستاره دربند هند به بار نشست و كتاب گرانسنگ سلافه العصر فى محاسن الشعراء بكل مصر پاى به عرصه ادب و هنر نهاد.(828) دانشور گران پايه حجازى تبار در زندان هراسناك حيدرآباد به مرور خاطراتسى ساله زندگى اش پرداخته ، آنچه از انديشمندان و اديبان عرب در سينه داشت بهبرگهاى زرين اين كتاب پر ارج سپرد و شاهكارى ماندگار در هنر و ادبيات عرب پديدآورد.
شهر بانو، شهر بانويه ، (30) سلافه ، (31) غزاله ، (32) سلامه ، (33)خولد (34) برده ، (35)، جهان نويه (36) شهرناز (37)جهان شاه (38) حرار(39) خلوه (40) ام سلمه (41) فاطمه (42) و مريم . (43).
دشمن گفت : فرصت خوبى است ، سر عاصم را بريده و پيش سلافه برده صاحب صدشتر باشيم ، چون خواستند سر او را قطع كنند، به قدرى زنبور اطراف جسد جمع شدهبود كه نزديك شدن به آن غير ممكن بود گفتند: صبر كنيد، شب زنبوران مى روند، سرشرا قطع مى كنيم ولى خدا نخواست ، كاسه سر يك موحد، كاسه شراب يك زن مشركباشد، لذا شب سيل آمد و جسد پاك عاصم را برد.
مرثد و عاصم و خالد گفتند: به خدا قسم عهد مشركراقبول نداريم ، آن ها آن قدر جنگيدند كه شهيد شدند ولى سه نفر ديگر اسير گرديدندزنى از مشركان به نام سلافه دختر سعد كه دو پسرش در حد به دست عاصمكشته شده بودند، نذر كرده بود كه اگر سر عاصم را پيش او بياورند در كاسه سرششراب بنوشد و به آورند صد تا شتر پاداش بدهد.