سعد اکبر. [ س َ دِ اَ ب َ ]( اِخ ) ستاره مشتری. ( آنندراج ) ( غیاث ) : ای بنظم آراستن باسعد اکبر همنفس مدح سعدالملک مسعودبن سعدی گو و بس.سوزنی.از آسمان نظر سعد اکبر و اصغر ببخت و طالع و نام بزرگوار تو باد.سوزنی.آسمان وز نثار ساغر او سبحه سعد اکبر اندازد.خاقانی.نظیر سعد اکبر میر گشتاسب که جای سعد اصغر زخمه اوست.خاقانی.
معنی کلمه سعد اکبر در فرهنگ فارسی
ستار. مشتری .
جملاتی از کاربرد کلمه سعد اکبر
قدر تو چرخ اعظم افلاک و انجم است رأی تو سعد اکبر مردی و مردمی
سعد اکبر کیست کاندر یک دو گز مقنع ترا آن سعادتهای دنیاوی و دینی مدغمست
ز گردون سعد اکبر داد پیغام بدستوری که با شاه است همنام
سعدبن زنگی شاهی که فرود حق اوست سعد اکبر اگرش نایب دربان باشد
داده بر دست سعادت هر زمان سعد اکبر سوی تو پیغامها
سعد اکبر آفتاب است در میان کاینات مسکنش فردوس نورانیست دایم تا بود
خاک قدم تو سعد اکبر بر دیده به افتخار گیرد
تو آنصدری که از همنامی شاه سعادت سعد اکبر را دهی وام
قاضی چرخ را که لقب سعد اکبر است نام تو بر نگین سعادت نگار کرد