معنی کلمه سرگین کش در لغت نامه دهخدا سرگین کش. [ س ِ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) زبال. ( ربنجنی ). زباله کش : سهل کاری است امیرالشعرایی بودن لیکن از میره باسهل نه سرگین کش میر.سوزنی.|| ( اِ مرکب ) جُعَل. گوگال.
جملاتی از کاربرد کلمه سرگین کش بوالفضولی طعنه زد کای کار تو سرگین کشی کی خردمند این هنر را مایه عزت شناخت روز در کناسی و سرگین کشی شب ز بیم عاقبت دل آتشی در میانه که سراسر خوشی است روز و شب کار تو سرگین کشی است